( آزمون عشق و عصمت )

واقعه زناشوئی واقعۀ خلقت دوبارۀ انسان است چرا که انسان پس از خلق اولیه اش به دو وجود تقسیم شد که ھمان آدم و حوا بود . و اینک با این ازدواج قرار است این وجود دو تکه شده به لحاظ روح یگانه وکامل شود . و این ھمان اتحاد بین زن و شوھر است که ولایت زناشوئی نامیده می شود که چیزی جزارادت متقابل نیست . ارادت قلبی مرد به زن که ھمان ولایت زن بر مرد است که بصورت عشق مرد به زن آشکار است و ارادت ذھنی ( عقلی) زن به مرد که ھمان ولایت مرد بر زن است که بصورت اطاعت زن از مرد بروز می کند . اطاعت باطنی مرد از زن و اطاعت ظاھری ( دنیوی – عملی- عقلی ) زن از مرد . این ارادت متقابل اساس فطری سعادت و اطمینان و امنیّت رابطه زناشوئی و قلمرو تکامل انسان است . این ولایت به لحاظی آزمون عشق و عصمت است . آزمون عشق مرد از نگاه زن و آزمون عصمت زن از نگاه مرد : آزمون از خود گذشتگی دنیوی مرد نسبت به زن و آزمون اطاعت زن نسبت به مرد . این دوآزمون در دو نوع خدمت خودنمائی می کند : خدمت معیشتی مرد به زن و خدمت جنسی – عاطفی زن نسبت به مرد . این دو لازم و ملزوم ذاتی ھمدیگر است . زن بمیزان تسلیم و تمکین و وفای جنسی نسبت به مرد ، می تواند در دل مرد جای گیرد و در قلمرو عمل از مرد اطاعت نماید و مرد ھم می تواند دنیا و سعادت و امنیّت زن را تأمین کند . زن اگر از این تمکین و وفا سرپیچی کند طبیعتاً از ولایت و محبّت مرد خارج می شود و احساس امنیّت وجودش از دست رفته و بیقرار و قحطی زده می شود و بعنوان عذاب بسوی نامحرمان میل می کند . این اساس غریزی زناشوئی است . و اما امتحان ارتقای این رابطه خاصه برای مؤمنان عوامل برتری است . این امتحان ھمانا فقر و نداری مرد برای زن و بی میلی و عدم تمکین جنسی زن برای مرد است .

اینکه آیا تا چه حدی مرد در نداریش به لحاظ جنسی به زنش رجوع می کند و ھمچنین زنش را تحت ولایت و اطاعت خود قرار می دھد و اینکه زن تا چه حدی تمکین جنسی می کند واز شوھرش اطاعت می نماید . احساس واقعی خوشبختی زناشوئی در انجام وظیفه صادقانه و متقابل است.

معیشت از جانب مرد و تمکین و اطاعت از جانب زن . اگر زن و شوھر از این امتحان سربلند شوند انسان یگانه ازلی بعنوان خلیفه خدا رخ می نماید و گرنه بایستی بر دوزخ وارد شوند تا در آنجا پخته و پاک شوند . زن به تجربه درک می کند که در جریان تمکین و رابطه جنسی است که تحت ولایت شوھر قرار می گیرد وطبعاً از او اطاعت می کند لذا زن مکار برای تن در ندادن به این ولایت که ھمان محبّت شوھر نیز ھست تمکین جنسی نمی کند تا بتواند در مقابل شوھر مقاومت نماید . ولی غافل از اینکه این عدم تمکین و لذا عدم پذیرش ولایت شوھرش موجب قحطی عاطفی شده و او را جبراً به ابتلای نامحرمان می کشاند و چه بسا کار به زنا می کشد . زن محک عشق شوھر را عدم تمکین جنسی می پندارد و این تصور مثل آن است که کسی فرزندش را گرسنگی دھد تا مطیع وی گردد . و این بزرگترین ظلمی است که زن به شوھر روا میدارد ولی این ظلم بخودش بر می گردد و او را فاسد می سازد . شوھری ھم که عدم انجام وظیفه معیشتی را وسیله ای برای مطیع نمودن زن می کند بھمان میزان مرتکب ستم است . ولی محک شوھر برای وفا و عصمت زنش ھمانا آزادی است ولی زن احمق از این آزادی بر علیه غیرت شوھر سوء استفاده می کند تا وی را مطیع خود نماید در حالیکه به ناگاه برای ھمیشه شوھرش را ازدست می دھد و خود نیز بعنوان عذاب تباه می شود . زنی که می پندارد حواسش جمع است و فقط مشغول امتحان شوھر است دچار خطائی بزرگ است .

✓ برگرفته از کتاب دائرةالمعارف عرفانی _ جلد اول _ فصل اول _ فلسفه آدم و حوا

« اثر استاد علی اکبر خانجانی »

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *