انسان به میزانی که «عدم» را در خود درک و احساس می کند دارای وجود و حضور و شعور است . این ادراک امری اطّلاعاتی نیست یعنی کافی نیست که انسان بداند که روزی نبوده است و روزی هم باز نخواهد بود . بهر حال هر بشری می داند که روزی به دنیا آمده و روزی هم از دنیا خواهد رفت . مسئلۀ بود و نبود و مرگ و زندگی بایستی به صورت روحی حیّ و حاضر همچون خون در رگ ها جاری باشد و احساس گردد و چون نگاهی در روزمرّه گی ناظر باشد.
وقتی می گوییم که میزان احساس وجود همان احساس عدم است درواقع از یگانگی واقعۀ هستی سخن می گوییم که در وادی معنا ، دو گانه می نماید و چون درک می شود ، انسان را دارای دو نوع اندیشه و احساس و عمل در هر امری می سازد و این همان امر «انتخاب» است .
پس شدّت درک این دوگانگی همان شدّت انتخاب و اختیار در بشر است و شدّت انسانیّت است . چون مسئلۀ اختیار و انتخاب ذاتاً برخاسته از درک و تصدیق دوگانگی در هر امری می باشد و چون بود و نبود ، شدید ترین معانی است پس عمیق ترین احساس و ارادۀ انتخاب را برمی انگیزد و انسان را با آن روبرو می سازد : بودن یا نبودن !
و این همان انسان بودن یا انسان نبودن است . پس این دو گانگی همان گوهره و وضعیتی است که مختص انسان است و مسئله ای به نام مسئولیّت را پیش روی انسان می نهد و حقّ دین است . پس حق دین و دین داری و مسئولیّت پذیری انسان تماماً و ذاتاً برخاسته از درک و احساس وجود ـ عدم در انسان است . این وجود ـ عدم در طبیعی ترین صورتش همان دم و بازدم است . پس یک «واقعه» است که درک می شود و نه توهّم و تخیّل و معنائی صرفاً متا فیزیکی و قراردادی .
این اختیار و انتخاب و مسئولیّت و دوگانگی در موجودیّت مادّی ـ حیوانی ـ غریزی بشر علناً حضور دارد و کلّ هستی بشر را بلا وقفه تحت فرمان دارد و همۀ اعمال و امیال و غرایز و افکار و احساسات بشر معلول این وضعیّت است که باید به معرفت آید و این معرفت همان انسانیّت ِ انسان و میزان عقل و احاطه و رشد اوست .
پس درواقع فقط بشر نیست که دوگانه است ، بلکه فقط بشر است که این دوگانگی را درک و احساس می کند و لذا دارای وجود می شود . و این وجود هم امری خاصّ بشر نیست ، بلکه امری جهانی است .
برای همین است که وجود خاصّ انسان که برخاسته از معرفت او بر وجود است امری توحیدی و جهانشمول می باشد و او را از فردیّت مادّی نجات می دهد و با جهان متّحد می نماید و توسعه می بخشد . میزان این اتّحاد و توسعه همان میزان رشد انسان است که در گرو درک و احساس دوگانگی وجود و عدم در خویشتن است که منجر به درک خود ـ خدا می شود :
خودی که محلّ درک عدم است و خدائی که کانون هستی جاوید درک می شود . و در عین حال خودی که ظاهراً موجودیّت دارد محکوم به عدم است و خدائی که ظاهراً وجود ندارد کانون جاودانگی می باشد : وجودی که عدم است وعدمی که وجود دارد . و این هستۀ مرکزی دوگانگی وتضاد واتّحاد بین وجود وعدم می باشد ….
منبع:
کتاب : فلسفۀ وجودی مرد
مؤلف : استاد علی اکبر خانجانی
تاریخ تألیف : 1385
تعداد صفحه : 55
برای دانلود کتاب PDF ” فلسفه وجودی مرد ” اثر استاد علی اکبر خانجانی کلیک کنید.
فهرست مطالب
فصل اوّل(معنای وجود)
1ـ دو گانگی ذاتی وجود بشر
2 ـ تعیّن کلمة الله در آدم و حوّا
3 ـ احساس وجود در مرد
4 ـ هویّت مرد در قلمرو از خود ـ بیگانگی
فصل دوّم (بدن مرد)
1 ـ بدن مردانه به عنوان جبر وجودی از خود ـ بیگانه
2 ـ ذات اندیشه گری مرد
3 ـ دین مردانه
4 ـ پرستش آلت جنسی
5 ـ دین به معنای راه بین بالاتنه و پائین تنه
فصل سوّم (صفات مردانه)
ذات و صفات
1 ـ کبر
2 ـ غرور
3 ـ غیرت
4 ـ عاشقیّت
5 ـ مستی
6 ـ بازیگری
7 ـ عقل
فصل چهارم (حقوق دینی مردان )
1 ـ چرا پیامبران خدا همگی مردان بوده اند ؟
2 ـ مسئلۀ ولایت مرد بر زن
3 ـ امرار معیشت
4 ـ مسئولیّت آینده
5 ـ عرفان