علی اکبر خانجانی 22

آثار استاد علی اکبر خانجانی

محک محبت چیست ؟

محک محبت چیست ؟

عصر جدید عصر بازار عشق و محبت است و بدین لحاظ همه‌ی جنگ‌های این دوران – از عرصه‌ی خانواده تا جامعه و حکومت‌ها و ایدئولوژی‌ها – بر سر همین کالا است و اثبات این ادعا که: چه کسی عاشق‌تر است! مثلا حتى شاهدیم که تجاوز نظامی آمریکا به عراق هم یک فلسفه‌ی عاشقانه دارد و نشانه‌ی عشق به آزادی مردم عراق است و اثبات این عشق!

خداوند در قرآن کریم محک چنان خدشه‌ناپذیری از عشق و دوستی و محبت به ‌دست داده که ماهیت هر ادعای دروغینی در این باب را رسوا می‌سازد. می‌فرماید: «آنکه ادعای دوست‌داشتن کسی را دارد اگر این ادعا راست باشد حتما خداوند را بسیار شدیدتر دوست می‌دارد».

کمترین نشانه‌ی محبت به خدا همانا کمّ و کیف به یاد آوردن خدا در زندگی روزمره است و نگرانی از تخطی‌نمودن از احکام او می‌باشد. این امر درست مثل رابطه‌ی هر عاشقی با معشوق است. پس اگر ما مدعی هستیم که مثلا عزیزان خود را دوست می‌داریم پس باید خدا را نیز بسیار بیشتر از آن عزیزان به یاد و در نظر داشته باشیم و نگران رضایت او از خود باشیم و لذا در احوال و اعمال روزمره‌ی خود شاهد و ناظر باشیم. آیا چنین نیست؟

از این محک الهی به‌وضوح درک می‌شود که اگر ما عاشق خدا باشیم می‌توانیم سایر انسان‌ها را هم کمابیش دوست بداریم. ولی اگر خدا را کمی دوست بداریم می‌توانیم سایر انسان‌ها را لااقل دشمن نداریم و به همه‌ بخل نورزیم. ولی اگر از خدا بیگانه باشیم مسلما تاب تحمل حتی نزدیک‌ترین نزدیکان خود را نداریم. و اما اگر خدا را منکر بوده و با او به‌واسطه‌ی جنگ با احکامش ستیزه کنیم آنگاه حتی عزیزترین کسان خود را نیز دشمن خود خواهیم یافت و تحمل هیچ‌کسی را نخواهیم داشت.

اما اگر مسلمان و معتقد به قرآن نباشیم به گونه‌ی دگر حقانیت این آیه قابل اثبات است: دوست‌داشتن کسی – به این معنا که او را فقط برای خود خودش بخواهیم و عاشق سعادت و عزت جاودانه‌ی او باشیم و او را برای مقاصد و هوس‌های خود نخواهیم – بدان معنا است که روح او را دوست بداریم و نه خواص جسمانی و رفتاری او را و سایر فوایدی که از او برای ما حاصل می‌آید. در تعریف منطقی عشق و دوست‌داشتن این توصیف، خدشه‌ناپذیر و برحق است و تنها تعریفی است که عشق را از سلطه‌گری و آدم‌خواری تفکیک می‌کند و از احساس مالکیت تمیز می‌دهد. یعنی دوست‌داشتن کسی به معنای واقعی همان دوست‌داشتن روح و ذات و هویت جاودانه و ماورای طبیعی او است. پس باید به این معانی باوری قلبی و شدید داشته باشیم تا بتوانیم روح آن محبوب را درک و احساس کنیم. و این همان درک و تصدیق خدا در بشر است و اساس ایمان به عالم غیب و حیات جاودانه است؛ زیرا روح انسان از روح خدا است، همان‌طور که طبق احادیث قدسی صورت انسان نیز از جمال او است. پس اگر چنین است باید طبعا خدا را به‌عنوان منشأ روح و حیات بشری خیلی بیشتر از آن جسم فانی محبوب دوست بداریم تا بتوانیم او را برای خودش دوست بداریم و نه خواص گذرای دنیوی‌اش را. پس اصلا ادعای عشق و محبت و دوستی ذاتاً برخاسته از ایمان شدید به خدا است و انسان غیرمؤمن قادر به دوست‌داشتن هیچ‌کس نیست؛ حتی فرزندانش و حتی خودش!

پس کافران و منکرین دین خدا را با محبت کاری نیست؛ زیرا برای عشق و دوستی، دل باید زنده به روح و جاودانگی باشد و این مفاهیم را با خود داشته باشد. پس از این لحاظ کافر به معنای انسانی قسی‌القلب و مرده‌دل است که تمام علایق و عواطف او نیز چیزی جز احساس مالکیت و نفس‌پرستی نمی‌باشد و لذا همسر و فرزندان و خاندان چنین فردی از دعوی عشق و دوستی او جز احساس ستم و زور و تزویر ندارند.

و اما طبق کلام قرآن و همچنین تجربه‌ی عقلانی بشر، ایمان و محبت به خدا در ایمان و محبت به رسولان و مؤمنانش و پیروی از احکامش آشکار می‌شود که در این باره ده‌ها آیه و حدیث وجود دارد.

کلام آخر: کسی که انبیا و اولیا و مؤمنان زنده را در جامعه دوست نمی‌دارد و انسانی تبهکار است، اصولا دلش مرده است و امکان محبت و مهرورزی به هیچ‌کسی را ندارد. به لحاظ دگر محبت بزرگ‌ترین اجر خدا به بندگانی است که در مسیر فضائل اخلاقی و تقوا جهاد می‌کنند؛ زیرا انسانی که از همه‌ کینه دارد و به همه‌ بخل می‌ورزد شبانه‌روز در آتش است و جان می‌کند. در واقع مقام محبت، همان عرصه‌ی بهشت باطنی برای مؤمنان است.

منبع: دائره المعارف عرفانی جلد6فصل 3صفحه 173