من َعرف نفسه فقد َعرف ربّه» این کلام معروف و مشترک محمد (ص) و علی (ع) را عمداً به اصل عربی اش آوردیم تا حقیقتی که ناگفته مانده و بلکه مسخ شده است روشن گردد . معنای لفظی این کلام چنین است : «آنکس که نفس خود را شناخت به تحقیق که ّرب خود را شناخت» این سخنی است و شاید منحصر بفرد ترین پیامی است که ھم پیامبر و ھمۀ دوازده امام آنرا تکرار کرده اند و شرح داده اند و تقریباً ھمۀ اولیاء و عرفا و متفکّرین اھل معرفت نفس در جھان اسلام به آن اقتداء کرده اند .
حقیقتاً که در ھمۀ ادیان جھان و در میان ھمۀ گفتارھای حکمای قدیم و جدیدِ قبل و بعد از اسلام تا به امروز کلامی به این کاملی و معجزه آسا بوجود نیامده است که تمامیّت دین و نبوت و اسلام و ولایت حق را یکجا در خود داراست.
با توجھی دقیق تر و غیر تفسیری تر به کلمات این جمله جنبۀ دیگری از عظمت آن روشن می شود . در فرھنگ کاربردی لغت عرب این کلمات چنین ھستند :
« َع َر َف» یعنی : دانا شدن ، اعتراف نمودن ، معرفی کردن ، رو در رو شدن ، جستجو کردن ، یافتن ، صبر پیشه نمودن .
«نَفس» یعنی : خودِ خودِ ھر چیزی ، اوج و بزرگی ھر چیزی ، مرغوبیّت و عزّت ھر چیزی ، جان و روح و تن و تمامیّت ھر چیزی .
«فقد» یعنی : یافتن چیزی پس از جستجوی طولانی ، چیزی را که در تاریکی قرار دارد به روشنائی آوردن .
« ّرب» یعنی : به سنّ بلوغ رسانیدن ، رشد دادن ، تربیت کردن ، تعلیم نمودن ، به بلندی آوردن ، ارتقاء دادن ، صاحب شدن ، ُمقیم شدن ، کامل کردن ، فراھم آوردن ، نزدیک شدن ، دیدار کردن ، پخته و رسیده شدن .
ما در اینجا نه تنھا قصد تفسیر نداریم بلکه خصوصاً می خواھیم تفسیر زدائی کنیم و واقعیّت کلمات را خاطر نشان نمائیم . اگر در معانی کاربردی این چھار کلمۀ تشکیل دھندۀ این جمله دقت کنید می بینید که ھر کلمه ای به تنھائی سائر کلمات این جمله را تداعی می کند و به مثابۀ تمامیّت این جمله است .
و قرآن این کلمات را در اوج وحدت نمایانده است . مثلاً اصحاب اعراف در قرآن کسانی ھستند که بر بھشت و جھنّم اشراف و احاطه دارند و با اھل ھر دو سخن می گویند و ھمه حقیقت دین را به آنھا معترفند و اھل جھنّم به اقامت خود در دوزخ قانع است و آنرا حق می داند و اھل بھشت در بھشت خود راضی . 
« َع َر َف» «معرفت» و «معروف» یکی از کلمات کلیدی و مکّرر در قرآن می باشند و در ھمه جا اھل آنرا اھل بینائی و اھل علم قلبی می خواند .
و امر به «معروف» در تمامیّت کلمه یعنی امر به توجه به خدا و تفکر و نظر کردن بر خویش و پیروی از فطرت .
و «نَفس» که یکی از فراوانترین کلمات کاربردی قرآن است به مثابۀ وجود ھر چیزی است و وجودِ ّکل عالم موجود و آشکارا ھمۀ این وجودھای جزء و کل را امری «واحد» گزارش کرده است که : ھر چیزی واحد است و ھمۀ چیزھا واحدند .
و امّا کلمۀ « ّرب» که مقصود اصلی ما از این گزارش است . این کلمه علاوه بر معانی کاربردی که در عرب بر آن وجود دارد و ذکرش رفت در قرآن که جامع جمیع ھمۀ این معانی را در بر دارد از اسامی خدا نیز می باشد و نه خود خدا . خودِ خدا «الله» است و حقیقت وجودیِ او ورای «الله» است یعنی «الله اکبر» . و به زبان کلّی و عام که بگوئیم صفت مربّی گری خداست نسبت به مخلوقاتش.

این حدیث را اگر بخواھیم بی ھیچ تفسیری فقط بسط کلامی دھیم چنین است :« آنکس که ، آن نفسی که به جستجوی خویش ھمّت گماشت و در این جستجو لحظه ای درنگ ننمود و
مأیوس نشد و
صبر پیشه نمود و
در مسیر این جستجو به آنچه که یافت صادقانه اعتراف نمود و
باور کرد و
در مسیر این تحقیق و
حرکت بسوی خویشِ خویش و بسوی تن و جان و روح خویش ، ارتقاء یافت ،
رشد کرد ،
بالغ گردید و
مرغوب و
ناب و
ناب تر شد و
بالا و بالاتر رفت و
به اوج رسید و
با خود روبرو شد و
بخود نزدیک و نزدیک تر شد و
در خود قرار گرفت و
سلطان و
صاحب و
فرمانروای خود شد در جریان این تحقیق و
جستجو خود را کشف کرده و
از تاریکی به روشنائی آورده است .

چنین کسی جز مربّی خود نیست و جز ربّ خود را کشف نکرده و جز ربّ خود نشده است .

ھموئی که از ھمان نخستین گام او را بسوی خود خوانده و در مسیر راه او را راھنما بوده است و حالا او ھموست .»

پس به لحاظی معرفت نفس ھمان تعلیم دادن خویش است تا مقامی که معلّم و متعلّم یکی شوند .
و این ھمان راه توحید است و راه خودکفائی ذاتی انسان و راه احدیّت و صمدیّت (بی نیازی کامل) است .

یعنی آنچه که امروزه استقلال و آزادی و علم و تربیت و رشد و قدرت نامیده می شود و عملاً فقط شبح و وھمی از آن است و درست ضدّ آن است .

این حدیث معروف شرح انسان کامل است . انسانی که بی نیاز می شود از مصرف جھان ، از مصرف کردن و مصرف شدن .

استاد علی اکبر خانجانی
📚 گزارشی از آخرین وضعیت بشری
ص ۲۴ بند ۲۰۲

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *