کسی که هیچ هویتی از نزد خود ندارد هیچ تعهدی هم بخودش ندارد و لذا به هیچکس دیگری هم نمی‌تواند متعهد به قول و قراری باشد. چنین کسی بلاوقفه مبتلا به وسوسه‌ها و ظن ها و القائات تلویزیونی و تلفنی و وسواس ناس و خناس و اجنه و شیاطین است.

کسی که خودی ندارد بدان معناست که نفس او بواسطه دیگران تسخیر شده است. چنین کسی به سرعت در هر رابطه مستمر و جدی به بن‌بست و درگیری و تشنج می‌رسد و می‌گریزد. این شرح احوال اکثر همزیستی ها در زندگی مدرن است. کسی که هویتی ندارد دمدمی مزاج و باصطلاح اهل عشق و حال است یعنی هر آن مبتلا به یک هوس است که باید از آن پیروی کند که آن هوس هم از آن خود او نیست بلکه به او القاء می‌شود.

چنین انسانی در زندگی زناشوئی که پایدارترین و متعهد ترین همزیستی است موجودی مذبذب و ریاکار می‌شود و برای مخفی داشتن بیخودی خودش به صدها بهانه و بازی و نیرنگ روی می‌آورد و بتدریج خودش در این بازی گم می‌شود و مجنون می‌گردد و شیرازه زندگی اش می‌پاشد.
بی هویتی در یک کلمه همان بی‌ایمانی است.

🍀 دائرةالمعارف عرفانی جلد ششم ص۱۲۷
استاد علی اکبر خانجانی

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *