اسکیزوفرنی بیماری دوشخصیتی را گویند آنگاه که روان فرد به دو شقه‌ی منفک و بیگانه از هم تقسیم شده باشد. این بیماری در رأس امراض روانی لاعلاج قرار دارد. در واقع این بیماری غایت ریا و نفاق بشر است و عنصر ذاتی مدنیت بشر در طول تاریخ بوده است که حاصل تناقض جسم و روح، ماده و معنا، ادعا و عمل، احساس و اندیشه و خیر و شر در نفس انسان است. بشر هرچه متکبرتر و مغرورتر و پر مدعاتر می‌شود این تضاد و نفاق و شقاق هم شدیدتر می‌شود و این بیماری هم لاعلاج‌تر می‌گردد.

این بیماری معلول هویت اجتماعی بشر است و به لحاظی این شقاق بین هویت فردی و جمعی رخ می‌دهد؛ همان‌طور که ریا هم اصولا بیان همین واقعه در سطوح مختلف است. اگر انسان مدرن همواره به‌سوی زندگی فردی و انزوا می‌رود (که همین امر علت نابودی خانواده است) برای پنهان داشتن و حفظ این بیماری است. تفاوت بین هویت و عملکرد فردیِ هر کسی در آپارتمان خصوصی‌اش و آنچه که در روابط می‌نمایاند روز به روز شدیدتر می‌گردد، تا جایی که دیگر حفظ و ادامه‌ی این وضع هم ناممکن می‌شود.

گرایش به مخدرات و روان گرد‌ان‌ها اساسا برای گریز و کتمان و یا پرکردن کاذب این خلأ و نفاق است و بر سرعت آن می‌افزاید. تنها راه نجات از این مرض مهلک تمدن‌سوز، همان‌طور که سوروکین (بزرگ‌ترین جامعه‌شناس قرن بیستم جهان) به آن رسید، رابطه‌ی عرفانی و ارادت قلبی بین دو انسان است که یک حیات دوقولو را پدید می‌آورد و شقاق را از بین می‌برد.

منبع:دائره المعارف عرفانی جلد ششم اثر استاد علی اکبر خانجانی

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *