1 ـ نظری اجمالی (درباره دکتر علی شریعتی)
این واضح است که هر انسانی موجودی دوگانه و دوزیست است : درونی و برونی : پنهان و آشکار : خود وبیخود : غیبی و عینی ! این یک وضعیّت و صفت ذاتی است و از آنجا که ذات انسان همان خداست همین صفت را لااقل از دیدگاه معرفت ذهنی بشر دربارۀ خود خدا هم صادق می یابیم و درست به همین دلیل جهان خلقت او نیز نه فقط از دیدگاه ذهن ِ دیالکتیکی بشر بلکه از زبان خود او در کتابش جهانی دوگانه است :
جهان غیب و مشاهده ، جهان ظاهر وباطن ، دنیا وآخرت .
این وضعیّت البتّه تنها در وجود بشر است که محسوس و مفهوم است و یا لااقل در وجود بشر مفهوم تر است و لذا در عین حال که خود خداوند در قرآن کریم کل ّ زمین و آسمان ها و هر آنچه در جهان است را خواه ناخواه ساجد وشاکر و ذاکر خود می خواند در عین حال بخش عمده بشر را ناسپاس و کافر و عدوی خود می نامد : کافر ومؤمن ، جاهل و عالم ، مخلص و مشرک ، صادق و کاذب ، اهل نور واهل ظلمت و … یعنی در عین حال که عالمیان و آدمیان خواه ناخواه تسلیم امر پروردگارند اکثریّت بشریّت بر این تسلیم بودن خود شاکی و کافر ومنکرند یعنی در حالیکه عملاً تسلیم هستند می گویند تسلیم نیستیم و نمی خواهیم تسلیم باشیم و تظاهر می کنند که تسلیم نیستند .
دکتر شریعتی نیز از این قاعدۀ ذاتی بر کنار نیست همانطور که پیامبران و اولیای خدا نیز چنین بوده اند و نشانه های بیرونی ماهیّت و رسالت و حقیقت ِ وجود آنها فقط سر نخ هائی برای رسیدن به حق ّ باطنی آنها است و درست به همین دلیل پیامبر شناسی و امام شناسی هم درست مثل خداشناسی راهی بی انتهاست و خدا را هم فقط از طریق مخلوقاتش یعنی از طریق آثار مادّی اش می توان شناخت و شناختی غیر از این به خرافه و توهّم و گمراهی می رسد و خدای «ظنّ» محسوب می شود که به قول قرآن کریم شرک و «ظلم عظیم» است .
شناخت ِ دکتر شریعتی نیز مثل شناخت هر مرد حقّی و بلکه مثل شناخت ِ هر بشری راهی بی انتهاست چرا که شناخت نهائی و کامل هر کسی مترادف با شناخت خداست زیرا که ذات انسان به عنوان خلیفه خدا ، همان خداست و خدا هم از طریق شناخت ِ مخلوقاتش ممکن است و انسان هم اشرف مخلوقات اوست و لذا انسان شناسی شاهراه خداشناسی است و شناخت انسان های بر حق و عارف و وارسته و خداشناس مسلّماً نزدیکترین و سریع ترین راه به خداشناسی است که البتّه سریع تر و کوتاه تر و عالی تر از همۀ این راه ها همانا خود ـ شناسی است که از طریق کلّ جهان هستی ، همه انبیاء و اولیاء و کلّ بشریّت و نهایتاً خداوند شناخته می شود و به واسطه شناختی یقین آفرین و نه استدلالی .
که به قول علی (ع) «هر که خود را شناخت همه چیز را شناخت » و دکتر شریعتی از سر آمدها و پیش قراولان این راه در تاریخ جدید ایران و اسلام و بلکه جهان است . یعنی از دیدگاه معرفت دینی و اسلامی و شیعی و حتّی فلسفی بایستی وی را از دینی ترین و اسلامی ترین و شیعی ترین و فلسفی ترین انسان تاریخ مدرن دانست .
به لحاظ فلسفی همین بس که همه فلاسفۀ بکر و اصیل و صاحب مکتب جهان از رهروان مکتب خود ـ شناسی بوده اند و فلسفه شان از محصولات معرفت ِ نفس می باشد و این حقیقت را همه فلاسفه درجۀ یک غرب هم اعتراف دارند همچون سقراط ، افلاطون ، فلوطین ، پاسکال ، دکارت ، هگل ، نیچه ، هایدگر ، جیمز و غیره . و بلکه بسیاری از فلاسفه بکر جهان معتقد بوده اند که اصولاً فلسفه حقیقی چیزی جز خود ـ شناسی نیست و مابقی انحراف از فلسفه است مثل سقراط از عهد قدیم و هایدگر از عهد جدید .
در جهان اسلام هم فلاسفه بنیانگزار بر همین اعتقاد بوده اند مثل ابن عربی ، سهروردی و ملاصدرا . وامّا به لحاظ دینی پر واضح است که همه پیامبران و عارفان بزرگ که احیا کنندگان دین در تاریخ هستند از اهالی خود ـ شناسی و به اصطلاح «باطن گرائی» بوده اند و آنچه که وحی و الهام و مکاشفه و شهود و کرامت نامیده می شود حاصل غوّاصی های آن ها در درون خودشان بوده است . زندگی خصوصی دوران قبل نبوّت و شهرت آنها به وضوح این واقعیّت را در همه جا اثبات کرده است . به قول معروف همه آنها اهل « استغراق» بوده اند یعنی در درون خود غرق بوده اند .
وامّا از لحاظ اسلامی همین کلام رسول اکرم (ص) بس که : « زین پس فقط رهروان وادی معرفت نفس هستند که حقایق دین مرا در می یابند و تصدیق می کنند » و صدها سخن دیگر پیامبر اسلام که اهمیّت معرفت نفس را در امر هدایت در برترین مقام قرار داده است و نیز صدها سخن علی (ع) که جز معرفت نفس اصلاً راهی پیش روی مؤمنان قرار نداده است که چند تا از معروفترین این سخنان عبارتند از : به تحقیق که خود شناسی همان خداشناسی است … به تحقیق که هر که خود را شناخت همه چیز را شناخت … به تحقیق که خود شناسی صراط المستقیم نجات است … به تحقیق که صراط المستقیم همان خود شناسی است … به تحقیق که هر که خود را نشناخت خدا را نشناخت … به تحقیق که هر که خود را شناخت رستگار شد … به تحقیق که هر که خود را نشناخت هیچ چیزی را نشناخت و … و براستی که ما (امامان) اصحاب اعراف هستیم ( یعنی اهل خود ـ شناسی ) .
وامّا آیا در تاریخ جدید ایران و اسلام و بلکه جهان کسی را چون دکتر شریعتی می شناسیم که نعرۀ خود ـ شناسی سر داده باشد و جز از باب خود ـ شناسی سخن گفته باشد ؟
آیا کسی را چون دکتر شریعتی می شناسیم که علناً مذهب خود ـ شناسی را بنا نهاده باشد ؟
آیا کسی چون دکتر شریعتی در این قرن درد و داغ خود ـ شناسی داشته است ؟
آیا کسی چون او به این شدّت انگشت بر روی اهمیّت سرنوشت ساز خود ـ شناسی گذاشته است ؟
او از هر دری که سخن گفته است مخاطب را به خود شناسی می کشاند و با خودش روبرو می سازد .
اگر مذهب و مسلک و مرام و ایدئولوژی دکتر شریعتی چیزی جز خود ـ شناسی نبوده است پس وی را بایستی بیدارترین حکیم و فیلسوف و روان شناس و دین دارو مسلمان و شیعه دانست که قلب معرفت و دین را نشانه رفته است و همه را متوجّۀ قلب خودشان می کند و همه را قلبی می کند یعنی انقلابی !
و درست به همین دلیل بایستی وی را از انقلابی ترین و منقلب کننده ترین انسان معاصر ایران واسلام و جهان نامید . واین واقعیّت که هیچکس اثری از شریعتی نخوانده است که منقلب نشده باشد و اثرش تا به آخر عمر در وی باقی نمانده باشد . وخود این امر دال بر حقیقت ِ حاضر در دل و اندیشه و آثار شریعتی است که حتّی منکران و دشمنانش را هم منقلب می کند .
مشابه چنین اثر قلبی را فقط دربارۀ علی (ع) شنیده ایم و عدۀ معدودی از عارفان بزرگ تاریخ . پس شریعتی یکی از بر حق ترین انسانهای کلّ تاریخ جهان و اسلام و ایران است . این حقّانیّت از جنس حقانیّت انبیای بزرگ و اولیاء خداست و به لحاظ فکری از جنس و شدّت حقّانیّت کسانی چون سقراط و بودا و لائوتزو می باشد . و درست به همین دلیل در تاریخ معاصر ایران و جهان و اسلام هیچکس چون وی نتوانسته است حقّانیّت و حقیقت وجود انسانهای بزرگ تاریخ را به طور محسوس و دل نشین و معقول برای مردم آشکار سازد و به همین میزان انحرافات فکری بسیاری از بزرگان را از قبیل بوعلی سینا و مارکس و امثالهم .
و این جلوه ای از معنای یک انسان حقیقتاً عارف است که از درون خودش و از نزد خودش به شناخت جهان بیرون می رسد و لذا علم او قلبی و حضوری و خودی است و لذا دل نشین و منقلب کننده است و در دل سنگ هم اثر می کند .
این همان دلیل قدرت ابلاغ و بلاغت در مردان حق است که در عقل قشریّون و جاهلان همچون افیون و طلسم می آید همانطور که همواره مردمان جاهل و کافر به پیامبران و امامان و عارفان بزرگ لقب جادوگر می داده اند .
و این «علم ِ از نزد خود» که همان جلوه ای از « علم لدنّی » است و به معنای علم خدا دادی هم می باشد بستر علم واطّلاعات فوق مدرسه ای در دکتر شریعتی بود که به نظر می رسید در هر مسئله ای یک انسان متخصّص و صاحب نظری بکر و درجۀ اوّل است که البتّه بخل و حسادت بسیاری از اهل فن را تحریک نموده و موجب عداوتها و تهمت های ناحق می شد . ما تاکنون هم شاهد بروز این بخل ها در جماعت روحانی و روشنفکر و دانشگاهی و انقلابی بوده و هستیم .
این بخل که جلوه ای از کفر است ( زیرا خداوند در قرآن کریم کافران را بخیل می نامد ) همه مخالفان و دشمنان را درباره دکتر شریعتی متّحد می سازد عین اتّحاد صدر اسلام بر علیه علی (ع) . عین اتّحاد امپراطور روم و روحانیّت یهود بر علیه مسیح . مثل اتّحاد مهاراجه های هند و روحانیّت هند بر علیه بودا . مثل اتّحاد روحانیّت سنّی و شیعه بر علیه عین القضاة همدانی و … و شریعتی با مردم سخن می گفت و نه با رؤسای مردم .
ولذا وی را بایستی مردمی ترین ناطق دوران ما دانست . علم لدنّی ( خدادای ) یقین بار است و لذا در هر دلی رسوخ می کند و مادر زادی هم نیست (به استثنای مواردی مثل حضرت مسیح ) بلکه به واسطه جهاد اکبر که همان معرفت نفس است به دست می آید زیرا راه خود شناسی همان راه دل است و دل هم خانۀ خداست و لذا اهل معرفت از نزد خدای دل ِ خویش تعلیم و تربیت و بیان و کرامت می یابند .
دکتر شریعتی از صاحبان کرامت های عظیم در دوران ماست و از جمله کرام الکاتبین است یعنی نویسنده ای صاحب کرامت . وبه همین دلیل تا به امروز نیز قلم او سلطان قلم های این دوران بوده است و از مصادیق بارز سورۀ قلم است همانطور که خودش همواره به قلم خودش سوگند می خورد و آن را ناموس خود می دانست زیرا قلمی از نزد خداوند بود .
و به قول یک حدیث قدسی « خداوند اوّل قلم را آفرید و سپس جهان را … » . شریعتی با قلمش ما را از نو آفرید . شریعتی عاشق حقیقت بود یعنی عاشق خدا ، یعنی عاشق ِ مطلق ، یعنی عاشق یگانگی : یگانگی ظاهر و باطن ، عین و غیب ، خالق و مخلوق و… و لذا او یک وحدت وجودی ِ آتشین و منحصر به فرد در این دوران است .
مطلق گرائی اش در تحلیل و تفسیر امور واضح است و لذا برای نسبت پرستانی که در آثارش در جستجوی ابزارهائی برای اثبات نسبیّت هستند یک فاجعه و یک بمب نوترونی محسوب می شود . صدق کم نظیرش نیز محصولی از عطش یگانگی در اوست .
منبع :کتاب رجعت شریعتی
نظری بر هویت عرفانی دکتر شریعتی و انقلاب اسلامی
نظری از فراسوی بود و نبود
مؤلف : استاد علی اکبر خانجانی
تاریخ تألیف :1383
تعداد صفحه:103
برای دانلود کتاب “رجعت شریعتی” اثر استاد علی اکبر خانجانی کلیک کنید.