هر تئوری (Theory) بواسطه معنای واژه «تئوری» بایستی یک تأویل و ازلیت گویا و مفهوم باشد زیرا Theo»» به معنای « خدا» می باشد و خدا همان ازلیت و آغاز بی آغاز هر امری است و تأویل جهان است پس هر تئوری اگر بخواهد راستین و مصداق واژه اش باشد بایستی الوهیت را آشکار کند و الوهیت همان اولویت و تأویل است.
پس یک تئوریسین حقیقی یک مرد الهی ویک تأویل گر و انسان معنوی است زیرا آخرت و ابدیت جهان را در اجزاء و کلش در ک می کند و اهل آخرت است. و انسان اهل آخرت کسی است که از کل صورت نقد مادی و دنیوی و منفعت طلبانه جهان بر گذشته و پاک شده است و توانسته صورت ابدی و اخروی و آخرین جهان را ببیند و لذا در این رؤیت است که اولیت و ازلیت جهان و پدیده ها را درک میکند و او یک تأویل گر واقعی و یک تئوریسین راستین و انسان اهل معناست و لاغیر.
پس معنای هر چیزی عبارت است از واقعۀ یافتن ازلیت در ابدیت آن چیز. چون در پایان هر چیزی آغازش آشکار می شود و آغاز عین پایان یافته شود معنای آن چیز پدید آمده است.
در نقطه مقابل تأویل پدیدۀ « تأخیر» قرار دارد و « تأخیر» همانا به آخر کشانیدن است تا آنجا که اولش پیدا شود زیرا اول و آخر هر چیزی یکی است: هو الاول و آخر. و این یگانگی همان الوهیت است و هویّت.
در فلسفه اروپائی مترادف تأویل، واژه « هرمنوتیک » است که به حضرت ادریس منسوب شده که به زبان یونانی « هرمس» خوانده شده است که گوئی او بانی این علم بوده که همان علم معنا جوئی و به تعبیری حکمت ازلی است و علمی لدنی و ذاتی و خودی تلقی می شود و نه مدرسه ای. هر چند که مدرسه و تدریس نیز به قصد عمومی ساختن و اکتسابی نمودن این علم پدید آمد و بانی مدرسه هم حضرت ادریس بوده همانطور که واژه «درس» از نام اوست. ولی از طریق درس فقط در مرحله نهائی آن عطش این علم در فرد پدید می آید و نه خود این علم.
همانطور که واژه «فلسفه» در زبان یونانی به معنای « عطش حقیقت» است و نه خود حقیقت. و لذا فیلسوف به عاشق حقیقت و علم تأویل گفته می شود ولی کسی که به این حقیقت رسیده است سوفیست یا به زعم ما صوفی نامیده می شود که این مصدر در واژه فلسفه هم حضور دارد که همان سوفیا Sophia )) می باشد. و اینست که فلسفه به مثابه مقدمه ای بر تصوف است و از هر هزاران فیلسوف یکی به این مقام میرسد و این علم را در خود می یابد که به چنین شخصی « حکیم» هم گفته می شود که یک اسم قرآنی است.
حکیم کسی است که به حکمت امور رسیده است در مراتب. و حکمت هر چیزی همانا « حکم » آن چیز است که بر اساس این حکم آن چیز خلق شده است. یعنی هر چیزی محصول یک حکم ازلی در نزد خداست که بر اساس واقعه « کن فیکون» رخ داده است : بشو و می شود!
و چون جهان هستی محصول امر (بشو) پروردگار است لذا حکمت تماماً «امر شناسی» است و اراده شناسی : اراده خداوند ! یعنی حکیم کسی است که اراده پروردگار را درک می کند و این ادراک بصورت علم تأویل که علم ازلی است بیان می گردد. پس علم تأویل علم خلقت است علم پیدایش و همان که امروزه علم « پدیده شناسی» نامیده شده است که از این علم فقط نام و ادعایش را یدک می کشد و بوئی از حقیقت این علم ندارد زیرا این علم ذاتاً دینی است و در قلمرو تقوا رخ میدهد در حالیکه اروپائیان تقوی و دین را از قلمرو فلسفه و علوم خذف کرده اند و عقیمش ساخته اند….
***
منبع:
کتاب “فلسفه جهانی دین” اثر استاد خانجانی . برای دانلود این کتاب کلیک کنید.